باب مُلک عظیم!
●به مناسبت ایام تشرف زائران خانه خدا به حرم نبوی
سلام بر آستان بلندت که به احاطه نام تو، مسجد و شهرت زنگار از دلها میزداید و جانها جلا میدهد!
اکنون در خیالم از شهر و دیارم، مرغ روحم را به سویت به شهرت، در آسمان صحن، سرای مسجد و مرقد نورانیات به پرواز در آورده و با دنیایی از حسرتها و آرزوها در آغوش و جوارت آرام میگیرم.
در رواق خیالم، در فضای شهرت چشمهایم را میبندم و نفسم را در سینه حبس میسازم و با همه وجودم، به وجود و سلام سبزت که به جهان خرّمی و معنا میبخشد، غرق گشتهام.
"وَإِذَا جَاءَكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِآيَاتِنَا فَقُلْ سَلَامٌ عَلَيْكُم"۱
چه زیباست، لحظهای که حرم، مسجد و روضهات را در ذهن، روح و قلبم مجسم میکنم. آنقدر غرق در آن میشوم که از یاد میبرم که فرسنگها از مسجد و روضهات دورم!
چنان مست تصویرها میشوم که خود را در آغوش حرم تو مییابم و همه وجودم سکوت میشود و در سکوتم رایحه قدسی و منظره ملکوتی مسجد، روضه، منبر، خانه و مرقدت را در آغوش میگیرم و با آن شادمانم!
در صحن و سرایت آرام و پاورچین خود را به باب جبرئیل میرسانم،اما پاهایم جرأت و رمق ورود ندارد. گوشهای درنگ میکنم و گوشم را برای شنیدن آواز پَر جبرئیل تیز میکنم، رغم آنکه پردهها و حجابها از شنیدن آهنگش محرومم میسازند اما ایمان دارم که در آسمانِ حرمت، ملائک در رفت و آمدند و آن امین خداوند نیز به حضور میرسند.
چنانکه زاده امین و صادقت، امام صادق علیهالسلام در خصوص این قطعه عرشی عالم فرمودند: "در باب مُلک عظیم و پایگاه پاکان و مجلس صادقان و معراج عاشقان لقای حق ایستادهام. به امید لطف و رحمت تو و به اشتیاق سلامت به روضهات وارد شدهام!
چشمم را در هر پرواز و حضورم به بام مسجدت میدوزم تا شاید صدای مؤذّنت، بلال را بشنوم اما به یاد میاورم که سالهاست بلال موذن با اندوه و غمی گران ترک این دیار کرده و بعد آن برای نماز هیچ خلیفه و هیچ جماعتی در مسجد و شهرت اذان نگفت!
به سوی بابالسلام پر میکشم و آن را برای ورود انتخاب میکنم و به تکرار، روحِ بیقرار و جان مشتاقم را عبور میدهم.
همه وجودم بیکلام و سخن میشود. زیرا سخن در وصل و اتحاد میمیرد. چنانچه گفتهاند:
کوته کن قصیده را چونکه عصیده از راه میرسد.
بهر خدای را خمش خوی سکوت را مکش
چون که عصیده میرسد کوته کن۲
زیرا آن هنگام که آفتاب حقیقت برآید، برف حرف، آب شود.
اما باب سلام است و باید سلام شد و با همه جان و تمام وجود باید گفت:
سلام بر تو ای سلام کل!
سلام بر تو ای تمام سلام و جان سلام !
سلام بر تو ای روح صلح و سلام!
" سَلامٌ قَوْلاً مِنْ رَبّ رَحِیم"۳
سلام بر تو و فاطمهات و بر دردانههایت آرامیده در حرم بقیع و همه آستانهای بلند.
"سَلاَمٌ عَلَىٰ آلِ يَس"
در خیالم بر خاک، بر خشت، دیوارها، ستونهای مسجد و روضهات بوسه میزنم و سرمست این بوسههایم.
ایکاش میشد که در همه تشرفها بوسهای بر ضریح، در و دیوار حَرَمت زد و با آن جان آشفته را قرار داد، اماحال که تلاش برای بوسه به جایی نرسید، نگاه ما به نگاهی ز دور خرسند است.
ای نبی رحمت!
خنکای نسیم حرمت چشم دل عاشقان میگشاید چو پیراهن یوسف، چشم جانمان
گفتم «بوی یوسفی، چشم چگونه وا دهد؟»
چشم مرا نسیم تو، داد ضیا که «همچنین»۴
چشم جان مان به جلوههای جمالت بگشای جان مرده مان را به انفاس قدسیات به زندگی ماحیات ببخش!
گر ز مسیح پرسدت «مرده چگونه زنده کرد؟»
بوسه بده به پیش او، بر لب ما که «همچنین»۵
- حمید احمدی
- اردیبهشت ۱۴۰۴
- -------------------
- ۱-انعام، ۵۴
- ۲-دیوان شمس، غزلیات، غزل شماره ۴۶
- ۳-یس،۵۸
- ۴- دیوان شمس، غزلیات، غزل ۱۸۲۶
- ۵- همان